آقا مهدیار آقا مهدیار ، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 19 روز سن داره

من یک مادر هستم

پایان شش ماهگی

شاه پسرم دو روز دیگه شش ماهت تمومه و باید بریم واسه واکسن .حسابی بزرگ شدی و دوست داشتنی و الان دیگه منو خوب می شناسی و عاشق بابایی هستی هر وقت پیشش هستی داری همش می خندی با صدای بلند و من با صدای خنده ت زنده هستم عزیز دلم. خدا رو شکر دیگه شیرم رو راحت می خوری حسابی با هم رفیق شدیم. برناممون از صبح اینه که بعد از بیدار شدنت مامانی دست و پات رو بشوره و بهت شیر بده بعدش همش بازی بازی بازی. یا داریم کتاب می خونیم یا توپ بازی یا پارچه بازی (من پارچه می کشم روی سرت و تو هی می زنیش کنار و می خندی) فدات بشم مامان دیگه حسابی غلت می زنی و از این کار لذت می بری . یه عالمه عکس دارم که واست میزارم . عزیزم غذای کمکیت رو شروع کردم که دیوونم می کنی تا بخوری...
27 مرداد 1393

آقا مهدیار روز به روز شیرین تر و خواستنی تر میشی

سلام.هربار گلم قول میدم زود بیام و بنویسم اما انگار بدتر میشه چندماهی هست به وبلاگت سر نزدم.به خدا خیلی گرفتارم.تمام وقتم رو با تو پسر گلم سپری می کنم.روزها تندتند میگذره.گاهی وقتا وقتی نگاهت میکنم باورم نمیشه به این زودی بزرگ شدی.گل مامان هر روز داری دوست داشتنی تر میشی و ماشاله شیطون تر.پسر صبوری هستی و اصلا خدا رو شکر اهل گریه و زاری نیستی.امتحانام تموم شده و حسابی با همیم.اوایل برای شیرخوردن خیلی اذیتم میکردی مدام در حال دوشیدن شیرم بودم و دوست داشتی با شیشه شیر بخوری اما کم کم داریم با هم رفیق میشیم و دیگه شیر دوشیدن داره تموم میشه البته الان بزرگترین آرزوم اینه که وقتی دارم شیر میدم بیدارباشی و منم الکی خودم رو به خواب نزنم.تا چشمات می...
17 مرداد 1393
1